و به چشمانداز مهآلود شهری در فراز والاستریت بنگرد و در جستوجوی نقطه وصل خطوط موازی پدیدهها باشد که جهان غولآسایی از افراط در مصرف و تولید را شکل دادهاند...اینجا تهران است؛ شهری شلوغ و پر سروصدا که کم آسمانخراش ندارد. اینجا هم میشود بر فراز یکی از همین ساختمانها ایستاد و بافت عظیم شهری را زیر پا نگریست که آمیخته با متون گوناگون و قابل مطالعه است؛ فقط کافی است از پلههای خانهتان بالا بروید یا سوار بر آسانسور آپارتمانتان شوید، بر پشتبام بایستید تا شهری را که در آن روزگار میگذرانید، در قابی پایینتر از چشمان خود تماشا کنید؛ شهری که با هالهای از دود و غبار، به شکلی مرموز، درهمتنیدن تضادها و هماهنگی را دربرگرفته است.
به بالا که میرسید، تصور پایینبودن، کار دشواری به نظر میرسد اما واقعیت این است که برای دیدن شهر- آنچنان که هست- ایستادن بر فراز یک آسمانخراش کافی نیست؛ باید پایین آمد و شروع به قدمزدن کرد؛ قدمزدن در دل همان بافتی که لحظهای قبل از بالا و با نگاهی کلگرایانه تماشا شده بود. این ترقی معکوس، همان عملی است که در مطالعات فرهنگی «پرسهزنی» خوانده میشود.
پرسهزنی در این معنا مساوی با ولگردی یا وقتگذرانی نیست که به معنی برخورد نزدیک و موشکافانه با اموری است که تا پیش از آن، هر چند روزمره و کماهمیت تلقی میشدند اما حالا قلمرو تولید و مصرف یا حتی سلطه و قدرت به شمار میآیند.
از آنجا که زندگی روزمره آدمها و عبورومرورشان از میان هیاهوی شهرهای شلوغ، دژ استواری است که قدرت بهراحتی توان سرکوب آن را پیدا نمیکند، پرسهزنی در مطالعات فرهنگی، معنایی متفاوت مییابد و قابل اهمیت میشود.
خیابانها شلوغند و پر سروصدا اما برای مطالعات فرهنگی، فقط به منزله خیابان که محل آمدوشد است در نظر گرفته نمیشود که در واقع متنی است قاعدهمند که حتی بیقاعدگیهایش مطالعهکردنی است. و این پرسهزنی، در واقع مطالعه چگونهمصرفشدن همین پدیدههای دمدستی و روزمره است؛ مطالعه پیادهروها و ویترینهای پررنگ و لعابی که قبل از حدس تو برایت نیازی تازه تولید کرده و موفق به تغییر سلیقه و ذائقهات شده باشد.
پرسهزدن، مشاهده بیواسطه ساختارهای روزمره اجتماعی و فضاهای مصرف زمان و از همه مهمتر، مصرف فرهنگ است؛ فرهنگی که در این دیدگاه، فارغ از خاصگراییهای پیش از این، به معنای همه چیز است. اینجا فرهنگ همه آن چیزی است که زندگی میشود، زمانی است که میگذرد، گامهاییاست که خیابان را در طول آن طی میکند، سخنی است که گفته میشود، کالایی است که پسندیده یا خریداری میشود و نگاهی است که به زشتی و زیبایی مینگرد. پرسهزدن، قدمنهادن به میان این همه است؛ مطالعه متنی که از همان گام اول، نوشتنش آغاز شده بود.
پرسهزنی از دیدگاه دوسرتو «طریقه بنیادین فرد برای بودن در جهان»، ویژگی و وجهتمایز بخش اوست. فرد با قدمزدن، در واقع به تولید معنا پرداخته است؛ معنایی که بر فراز شهر معلق میشود و رفتوآمدهای فیزیکی را سمتوسو میبخشد. اینگونه است که حتی گامهای فرد به فضایی خالی و بینام و نشان هم معنا و هویت میبخشد. پرسهزدن، آغاز یک سفر است؛ سفری نه چندان دور؛ سفر به شهری در همین نزدیکی با کولهباری از دیدن و تماشا کردن؛ سفری که شاید در همین مقصدش به سرانجام رسیده باشد.